جدول جو
جدول جو

معنی چنگه پا - جستجوی لغت در جدول جو

چنگه پا
(چَ گَ / گِ)
بر سر انگشتان پا نشستن. (لغت محلی شوشتر). بر سر پا نشستن یا بر سر انگشتان نشستن. چه چنگ بمعنی انگشتان است. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنگ پا
تصویر سنگ پا
نوعی سنگ سوراخ سوراخ بسیار سخت است که در حمام چرک پا را با آن پاک می کنند، سنگ خاز، سنگ سودا
فرهنگ فارسی عمید
(چَ گَ سَ)
دهی است از دهستان گردیان بخش سلماس شهرستان خوی. در 30 هزارگزی جنوب باختری سلماس و 4 هزارگزی جنوب راه ارابه رو شینطال واقع است. در دره واقع است و سردسیر وسالم است. 550 تن سکنه دارد. از رود خانه زولا مشروب میشود. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ گَ)
دهی است از دهستان بویراحمد بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع در 22000 گزی شمال خاوری بهبهان و18000 گزی شمال راه ارابه رو بهبهان واقع شده است. کوهستانی و هوای آن معتدل است. 200 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصول عمده اش غلات، پشم، لبنیات. شغل اهالی زراعت، حشم داری و صنایع دستی آنها قالیچه و جاجیم بافی است. راهش مالرو و ساکنانش از طایفۀ بویراحمد میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ / دِ)
فرد یا افرادی از قشون که در اردوگاه برای حفظ بنه مانند. حارس بنه. حافظ بنه مانند بنه در جنگ. پایندۀ بنه.
- امثال:
وقت مواجب سرهنگ است، وقت جنگ بنه پا. (یادداشت بخط مؤلف).
بنه پاینده. آنکه بنۀ قشون را نگهبانی کند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ)
سنگی که به هندی جهانوا گویند. (غیاث). سنگ کانی سوراخ سوراخ که در حمام چرک پا بدان پاک کنند. سنگ پاخار. نشفه. نسفه. نشف. پاشنه سنگ. سنگ پاشنه. (یادداشت بخط مؤلف).
- امثال:
رو نیست، سنگ پاست، بسی بی شرم است
لغت نامه دهخدا
تصویری از زنگله پا
تصویر زنگله پا
آنکه زنگله در پا دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنه پا
تصویر بنه پا
آنکه بنه (قشون) را نگهبانی کند
فرهنگ لغت هوشیار
سبوس برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
قسمتی از تله ی پرندگان
فرهنگ گویش مازندرانی
کوهی در قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی